jeudi 2 novembre 2006

نامه ها و امضاها

نامه ای بی نام به دستم رسیده است
نامه از من می خواهد که نام و امضایم را بگذارم
آن پایینش!

نامه ای دیگر برایم فرستاده اند
نامه از تو می خواهد
که اعتصاب غذای خود را بشکنی
انگار تصمیمی گرفته شده است
انگار که جان تو بازی است
تصمیم آنها چنین است: بازی دیگر کافی است
تصمیم اینست: بازی بایست خاتمه پیدا کند

همین چند روز پیش
همین ها نامه ای نوشتند
و از ما خواستند
که بین شیخ و شحنه
رییس قبیله را انتخاب کنیم
و چون بزرگ تر است
به او رأی دهیم

از سفارت هم نامه ای داشتم
از من می خواستند
که در رأی گیری شرکت کنم
و در انتخابات شرکت فعال داشته باشم!

نامه ی غریب دیگری
به دستم رسیده است
از زبان پسرکی که چند سال پیش
تکه تکه اش کردند!
نامه را پسرک مقتول امضا کرده است!
روحٍ پسرکٍ مقتول از تو می خواهد
که اعتصاب غذایت را بشکنی
نامه از من می خواهد که امضای پسرک مقتول را تأیید کنم
و امضایم رابگذارم
آن پایینش!

نامه ای هم هست
خطاب به یکی از مقامات آمریکایی
و من که در این سالها دیده ام
دولت آزادیخواه آمریکا
مردم عراق و خلق افغانستان را
با آزادی و دموکراسی
چگونه بمب باران کرد
نامه را با احتیاط بسیار به کناری می گذارم
نامه از من می خواست که امضایم را بگذارم
آن پایینش!

چندی پیش
نامه خنده داری
برایم فرستاده بودند
نیم صفحه انشا بود
و پایینش پنجاه تا اسم!
نامه از من می خواست که امضایم را بگذارم
پایینٍ پایینش!

برایشان نوشتم که من
نویسنده ی کوچکی هستم
و نام کوچکی دارم
چیزهای کوچکی می نویسم
از دوران دبستان تاکنون
خودم همیشه به تنهایی
انشاهایم را می نویسم
و معمولا امضای کوچکم را می گذارم
پایین انشاهای کوچک خودم!

من هنوز
به شکل کودکانه ای
در فکر اینم
که بکارت شناسنامه ی قرمزم
شرافت همه ی جهان است
و انتخاب نکردن هم نوعی انتخاب است
و من سال هاست که انتخابم را کرده ام
و قرنهاست که چیزی را به کسی توصیه نمی کنم
و مدتهاست که برای کسی تصمیم نمی گیرم
و دیگر اینکه من در ایران زندگی نمی کنم

من به شکل ساده لوحانه ای
باز هم منتظرم مردم فکر کردن را بیاموزند
و برای همین با همه ی سخاوتی که دارم
از دادن فتوا به دیگران گریزانم
من هنوز با خوش خیالی غریبی بر این گمانم:
رأی دادن امری فردی و خصوصی است
و قرنها و دریاها فاصله است
بین تصمیمهای قبایل شیخ نشین
و نظرگاه آزادیخواهان و روز برقراری دموکراسی

دوستان نادیده! پوزش!
دوستان ناشناس! معذرت!
نگارندگان نقابدار! معذرت!
دوستان بی نام مرا ببخشید!
کوچکی نام یک سیاه لشگر تاریخی
ممکن است از نام داری و نام آوری
و بزرگی تان بکاهد

نظرم را هم نپرسید
من نظرگاه کوچکی دارم
درست به کوچکی خودم
بزرگان بزرگواری کنند
و این بنده ی ناچیز را ببخشند
ازکوچکی خودم شرمنده ام!
پوزش! پوزش!