جمهوری توبه
بیست و شش سال گذشت
بیست و شش هزار نفر بودیم
بیست و شش هزار بار کشته شدیم
بیست و شش هزار بار توبه کردیم
بیست و شش هزار بار تواب شدیم
بیست و شش هزار بار سوگند خوردیم که سر خم نکنیم
بیست و شش هزار بار با خود عهد کردیم که نبریم
بیست و شش هزار بار مردیم و زنده شدیم
بیست و شش هزار بار نوشتیم
بیست و شش هزار بار پاره کردیم
بیست و شش هزار بار سوزاندیم
بیست و شش هزار بار خط زدیم
بیست و شش هزار بار امضاء دادیم که دیگر ننویسیم
بیست و شش هزار بار ما را به تلویزیون بردند
بیست و شش هزار بار جلوی دوربین های تلویزیون قسم خوردیم که فریب شیطان را خورده بودیم
بیست و شش هزار بار سوگند خوردیم که حالا ایمان آورده ایم
بیست و شش هزار بار بریدیم
بیست و شش هزار بار دروغ گفتیم
بیست و شش هزار دروغ گفتیم
بیست و شش هزار بار مردیم و زنده شدیم
اکنون نمی دانیم: کیستیم؟ کجاییم؟ چه می کنیم؟
بیست و شش هزار بار پرسیده اند: مسلمانی یانه؟
بیست و شش هزار بار گفته ایم: مسلمانیم
بیست و شش هزار بار به نماز جمعه رفتیم
بیست و شش هزار بار به نماز وحدت
بیست و شش هزار بار به نماز رحلت
بیست و شش هزار بار به نماز وحشت
بیست و شش هزار بار گفتند: رأی بده
امروز رأیمان را ندیده در صندوق می اندازیم
امروز می گویند: حالا آزادید. چیزی بگویید
مانند بازیگری که جملاتش را بر روی صحنه فراموش کرده باشد
هراسان میپرسیم: حالا چه باید بگوییم؟
می گویند: فقط بگویید که زنده اید یا نه؟
و ما به سادگی می گوییم: تا امر شما چه باشد
در این بیست و شش سال،
بیست و شش هزار بار فرمانبردار و توسری خور و توبه کار شده ایم
برده به توان بیست و شش هزار شده ایم
بیست و شش هزار نفر بودیم
بیست و شش هزار بار کشته شدیم
بیست و شش هزار بار توبه کردیم
بیست و شش هزار بار تواب شدیم
بیست و شش هزار بار سوگند خوردیم که سر خم نکنیم
بیست و شش هزار بار با خود عهد کردیم که نبریم
بیست و شش هزار بار مردیم و زنده شدیم
بیست و شش هزار بار نوشتیم
بیست و شش هزار بار پاره کردیم
بیست و شش هزار بار سوزاندیم
بیست و شش هزار بار خط زدیم
بیست و شش هزار بار امضاء دادیم که دیگر ننویسیم
بیست و شش هزار بار ما را به تلویزیون بردند
بیست و شش هزار بار جلوی دوربین های تلویزیون قسم خوردیم که فریب شیطان را خورده بودیم
بیست و شش هزار بار سوگند خوردیم که حالا ایمان آورده ایم
بیست و شش هزار بار بریدیم
بیست و شش هزار بار دروغ گفتیم
بیست و شش هزار دروغ گفتیم
بیست و شش هزار بار مردیم و زنده شدیم
اکنون نمی دانیم: کیستیم؟ کجاییم؟ چه می کنیم؟
بیست و شش هزار بار پرسیده اند: مسلمانی یانه؟
بیست و شش هزار بار گفته ایم: مسلمانیم
بیست و شش هزار بار به نماز جمعه رفتیم
بیست و شش هزار بار به نماز وحدت
بیست و شش هزار بار به نماز رحلت
بیست و شش هزار بار به نماز وحشت
بیست و شش هزار بار گفتند: رأی بده
امروز رأیمان را ندیده در صندوق می اندازیم
امروز می گویند: حالا آزادید. چیزی بگویید
مانند بازیگری که جملاتش را بر روی صحنه فراموش کرده باشد
هراسان میپرسیم: حالا چه باید بگوییم؟
می گویند: فقط بگویید که زنده اید یا نه؟
و ما به سادگی می گوییم: تا امر شما چه باشد
در این بیست و شش سال،
بیست و شش هزار بار فرمانبردار و توسری خور و توبه کار شده ایم
برده به توان بیست و شش هزار شده ایم