
شنبه روز تعطیلم بود
هوا خوب بود و آفتابی
رفتم کنار برج ایفل
همانجا نشستم
چندتایی اعلامیه خواندم
کسانی را که مدت ها بود ندیده بودم
در آنجا دیدم
با بعضی ها خوش و بش کردم
حرف می زدیم
از هر دری سخنی
چند توریست ژاپنی آمدند
کنارمان ایستادند و با برج ایفل عکس انداختند
ساعت هشت و نیم شده بود و کم کم خسته می شدم
ساعت نه که شد دیگر هم گرسنه بودم و هم خسته
با وجدانی آسوده برگشتم به خانه
همبستگی خود را با زندانیان سیاسی در حال اعتصاب غذا نشان داده بودم
حیف که نشد عکس یادگاری بیندازیم
باطری دوربینم تمام شده بود
شنبه روز تعطیلم بود